بس که از دلبر خود قصد جدایی کردیم


بس که از دلبر خود قصد جدایی کردیم
بس که ما اهل سحر،‌سر به هوایی کردیم
بس که اندر ظلمات دل خود، گم گشتیم
بس که از آینه‌ی نور جدایی کردیم
دانه گشتیم،چو شیطان به شکار آمده بود
همه از دام خدا میل رهایی کردیم
نه نمازی، پی حاجات به جای آووردیم
نه سحرگاه شب جمعه، دعایی کردیم
نه به جا، معتکف محفل خوبان گشتیم
در شبستان مناجات، نه جایی کردیم
سخت اندیشه دنیا، دلمان را لرزاند
عمرمان را هدر از سست بنایی کردیم
جای آنکه گره از کار کسی باز کنیم
از گناه دگران پرده گشایی کردیم
یادمان رفت جوانان به خون غلطه را
دوری از راه شهیدان خدایی کردیم
با همه زشتیمان، یار به ما احسان کرد
هر زمان که طلب لطف و عطایی کردیم
مسجد ارک ملائک، دلمان می‌گردد
هر زمان نفس بد اندیش تداعی گردید
هم نوا با گل نرگس همه گوییم، حسین
این دل غمزده را کرب و بلایی کن