خط و نشان



شب گریه می‌کنم که سحر یاری‌ام کنند
بال و پری زنم که هواداری‌ام کنند
امشب به ناتوانی‌ام اقرار می‌کنم
شاید نگه ملائکه بر زاری‌ام کنند
حمالی تو شغل شریفیست، شاکرم
هر چند خلق حمل بر بی آریم کنند
من گرچه مستمندم، ولی خوار نیستم
نگذار خلق، نقل خودت خواری‌ام کنند
چرخیدنم به گرد خودم بعد از این بس است
لازم نکرده مرکب عصاری‌ام کنند
آی مهربون،‌خط و نشان برای ضعیفی چو من مکش!
جایش بگو که رفع گرفتاری‌ام کنند
لعنت به حاجتی که ز غیر تو خواستم
کم مانده بود درهم و دیناری‌ام کند!
امشب خراب و شسته و رفته مرا بخر
فردا بخوان به خلق که معماری‌ام کنند
گفتم به پیش خلق که دعوا نکن مرا
ترسم که متهم به گنهکاری‌ام کنند
از اخم و تخم دست بکش! من که مرده‌ام
حیف است دو چشم تو که عزاداری‌ام کند